loading...
رمانی ها 98
علی غلامی بازدید : 84 جمعه 26 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

خواست چيزي بگه كه در باز شد
و رئيس به همراه منشي و يه اقاي ديگه وارد شدن
منشي – شما اينجا چيكار مي كنيد مگه قرار نبود بيرون منتظر باشيد
دادگر – ما هم منتظر مونديم همين الان كه ديديم جناب رئيس امدن ما هم امديم تو
منشي چيزي نگفت و بعد از گرفتن چندتا امضا و نگاههاي خصمانه به ما از اتاق خارج شد
قيافه منشي شبيه كسايي بود كه حسابي سر كار گذاشته شده باشن
نمي دونم دادگر چيكار كرده بود كه حسابي تو پر منشي خورده بود
بعد از يه سلام كه اونم فقط دادگر كرد پروند ها و زونكها رو ديد و جاهاي لازمو امضا كرد
اولين باري بود كه رئيس شركتو مي ديدم
حدودا 40 ساله و قد بلند ، سبزه رو همونطور بهش خيره بودم كه نگاش به نگام گره خورد وبعد از چند لحظه بهم پوزخند زد

كمي ناراحت شدم ....حقم داشت بهم بخنده با اون عينك و اون سبيلا اگه نمي خنديد به خل بودنش شك مي كردم
يعد از 0 1دقيقه از اتاق زديم بيرون
دادگر- خوب فلشو بده به من
- چي؟
دادگر- فلشو مي گم مگه اطلاعاتو تو اون نريختي
- واي خداي من انقدر هول كرده بودم كه گذاشتم لب پنجره
دادگر- واي واي دباغ
- حالا چيكار كنيم
دادگر- با من بيا
سريع خودشو به پشت ساختمون رسوند.... دوتاييمون تو این گرما حسابي عرق كرده بوديم ساختمونو براندازي كرد
دادگر- این پنجره است
زونكنا رو روي زمين گذاشت و سعي كرد خودشو به پنجر برسونه
دادگر- نه نميشه جاي پا هم نيست.... فاصله پنجره تا زمين هم خيلي زياده
اطرفشو نگاهي كرد
-دنبال چي هستي
دادگر- يه چيز كه بشه از روش رفت بالا
منم نگاهي كردم نه نبود كه نبود
دادگر- اخه دباغ چرا حواستو جمع نمي كني .... مي دوني اگه فلشو پيدا كنن بد بخت مي شيم ...تازه متوجه دستكاريه دوربين هم ميشن واول از همه به ما شك مي كنن
-به ما چه........... چرا ما؟
دادگر- واقعا عقل كلي..... ما الان اونجا بوديم قبل از اينكه بيان
- خوب چيكار كنيم
كمي فكر كرد در حال خاروند پشت كلش
دادگر- يه كار بگم مي توني انجام بدي
- چه كار؟
دادگر- فقط تو روخدا مواظب باش .......باشه
- باشه
دادگر- من قلاب مي گيرم تو برو بالا
-واي نگو .............. نه نه
دادگر- دباغ تنها راه همينه
-نه اصلا.......... من نمي تونم
دادگر- كاري نداره كه.... فلش هم كه دم پنجره است.....خواهش مي كنم
-اخه این اطلاعات به چه دردت مي خوره من نمي فهمم.........من نمي خوام كارمو از دست بدم مي فهمي
دادگر- همين يه بار................. باشه............ قول مي دم مشكلي پيش نياد
بهش نگاه كردم لابد لازم داره كه انقدر التماس مي كنه
- باشه فقط محكم بگيريا
دادگر قلاب گرفت
خواستم پامو بذارم كه ديدم كفش پامه و دوباره پامو رو زمين گذاشتم
-بين با كفش برم رو دستت اشكال نداره؟
دادگر- واي نه برو....... راحت باش فقط اونو براي من بيار
دستامو به شونه هاش تكيه دادم و پای راستمو گذاشتم تو قلاب دستاش .
خواستم خودمو بكشم بالا كه چهره به چهره شديم به چشاي مشكيش خيره شدم
نفسشو داد بيرون و اروم سرشو تكون داد
دادگر- افرين دختر خوب... اصلا نترس.... برو بالا
اب دهنمو قورت دادم و خودمو كشيدم بالا اروم سرمو بردم بالا ....رئيس با يكي ديگه تو دفترش بود رئيس كه رو صندليش نشسته بود و اون يكي مدام راه مي رفت
اول موقعه رفتن پشتش به من بود..... به در اتاق كه رسيد روشو كرد طرف من..... سرمو بردم پايين بعد از چند ثانيه دوباره بهم پشت كرد
چشم چرخوندم فلشو ديدم بايد دستمو از ميله ها رد مي كردم كمي ازم فاصله داشت
از بالا به دادگر نگاه كردم دستمو دراز كردم كه بردارم دوباره طرف برگشت
سري سرمو قاپيدم
-مي ميري ارومتر راه بري .....انگار كورس راه انداخته بي پدر
دادگر- چيكار مي كني دباغ........ دستام خسته شد زود باش
- باشه باشه الان
دستمو دراز كردم اندازه يه بند انگشت با فلش فاصله داشتم
چرا من ناخونامو بلند نمي كنم اگه الان ناخونام بلند بود كار تموم بودا ......رو نوك پا بلند شدم و خودم بيشتر كشيدم بالا
در حالي كه با دندونام لبامو گاز گرفته بودم با يه جهش فلشو برداشتم
سريع دستمو از ميله ها در اوردم كه احساس سقوط كردم تا خواستم جيغ بزنم تو بغل دادگر فرو امدم و دستشو گذاشت رو دهنم و منو به خودش چسبوند
رئيس - صداي چي بود نمي دونم
چيزي نيست شايد صدا از يه جاي ديگه بود
رئيس - نمي دونم
-حساس نشو چيز مهمي نيست راستي چي مي گفتي
رئيس - اهان داشتم مي گفتم كه...
هنوز دستش رو دهنم بود و به چشمام خيره.... من ريزه ميزه هم حسابي تو بغلش گم شده بودم ..... گر گرفتم و تو اون گرما احساس سرما كردم دوتايي اروم نفس مي زديم هنوز به چشاش خير ه بودم كه چشماشو بست و دوباره باز كرد با حركت سر ازم خواست كه جيكم در نياد

وقتي اونا از پنجره دور شدن منو اروم كشيد طرف ديگه و از پنجره دور شديم ....وقتي حسابي دور شديم به ديوار ديگه ای تكيه داديم و نفسي تاره كرديم
هنوز تو بهت اون بغل گرم بودم زير چشمي بهش نگاه كردم سرش پايين بود روم نمي شد حرفي بزنم منتظر شدم اون حرفي بزنه
چند بار دست كشيد تو گردن و موهاش
دادگر- تو كه منو دق دادي دختر ...فلشو برداشتي
با صداي اروم و لرزوني گفتم اره بيا
نگاهي به فلش انداخت و زود گذاشت تو جيبش
دادگر- بيا زود بريم تا كسي ما رو اينطرفا نديده

- بين مي تونم يه چيز ازت بپرسم
دادگر- نه
- تو مي دوني چي مي خوام بپرسم
دادگر- اره
- خوب چرا نمي خواي جواب بدي
دادگر- بعدا بهت مي گم باشه.............. ولي الان نه
- اخه چرا؟
دادگر- خواهش مي گنم بعدا بهت مي گم....براي من يه دوساعتي مرخصي رد كن ....من تا 2 ساعت ديگه بر مي گردم
- باشه
این چرا تازگيا انقدر عجيب شده راستش يكم از دستش عصباني شدم همه كار براش مي كردم ولي نمي گفت داره چيكار مي كنه
دو ساعت هم بيشتر طول كشيد و نيومد تا اينكه ساعت 4 امد
من داشتم بر چسباي جديدو براي زونكنا اماده مي كردم
دادگر- سلام
سرم پايين بود ....سلام
دادگر- نتونستم زودتر بيام
-خوب به من چه............ براي چي به من مي گيد
دادگر- كارت خيلي مونده
-نه
دادگر- پس اخر وقت وايستاد تا برسونمت
- نه خودم ميرم
دادگر- اخه كارت دارم كه مي گم برسونمت
عينكو جابه جا كردم
با اخم گفتم چيكارم داريد؟
دادگر- حالا چرا اخم كردي بهت گفتم مي گم ...........ولي الان نه
- اصلا به من چه.... ديگه برام مهم نيست.... ديگه هم نمي خوام چيزي بگيد
دادگر- دباغ خيلي لجبازي مي د وني تو ...
بين حرفاش از جام بلند شدم
هول كرد
دادگر- كجا؟
- چايي مي خوري؟
دادگر- اوه...... من هيچ وقت نتونستم اخلاقات پيش بيني كنم
نه ممنون مي شم برام يه ليوان اب خنك بياري
از ابدارخونه در حالي كه يه ليوان اب و يه ليوان چايي دستم بود خارج شد از بغل اتاق مژي رد شدم چشمش بهم افتاد
سرخ شد و سرشو انداخت پايين
خدا خيرت بده دادگر منو از دست این يكي راحت كردي
ليوانو به طرفش دراز كردم
- چيكارم داريد همين جا بگيد ديگه مزاحم نمي شم
دادگر- از كي تا به حال تعارفي شدي
پشت ميز خودم نشستم و ليوان چاي رو به لبام نزديك كردم

*****
-كجا مي ري خونمون از این طرفه
دادگر- دباغ مي دونم يه لحظه دندون رو جيگر بذار مي فهمي
به ساختمونا و خيابونا كه نگاه كردم متوجه شدم امديم بالاي شهر
بعد از اينكه چندتا كوچه رد شد ماشينو جلوي ساختمون بزرگ و قشنگي نگه داشت
دادگر- پياده شو
- اينجا كجاست؟
دادگر- بيا مي فهمي
- تا نگي پياده نمي شم
دادگر- دباغ نترس بخدا جاي بدي نيست
- ببين گفتم پدر و مادر ندارم ولي معنيش این نيست تو هر كاري دلت خواست باهام بكني
دادگر- دباغ مي فهمي چي مي گي من باهات چيكار دارم بكنم دختر....بخدا من از اون ادما نيستم
درو برام باز كرد
خوب تو این چند وقت چيز بدي ازش نديده بودم كه نخوام بهش اعتماد كنم پياده شدم
با هم وارد ساختمون شديم
سوار اسانسور شديم عينكو از روي چشام برداشتم و تو دستم نگهش داشتم
دادگر- چرا عينكتو برداشتي
روم نشد بهش بگم اينجا خيلي شيكه منم دوست ندارم با این قيافه بيام مخصوصا بااین عينك كه ده من روش چسب چوبه
به طبقه 10 رسيديم
به زور به دنبال سايه ای كه از دادگر مي ديدم راه افتادم
فكر كنم فهميد براي همين اروم به طرفم برگشت
دادگر- اونو بزن به چشمت
- هان؟
دادگر- از كي خجالت مي كشي
-من؟كي گفته من خجالت مي كشم
دادگر- پس بزن به چشمت مي دونم كه بدون عينك هيجا رو درست و حسابي نمي بيني
- اخه اخه
عينكو از دستم گرفت و گذاشت رو صورتم
سرمو از خجالت گرفتم پائين
پشت دري وايستاد كنار در يه تابلو زده شده بود دقت كردم
دكتر پرهام پور اهر جراح و متخصص چشم
دادگر زنگو فشار داد بهش خيره شدم
بعد از چند ثانيه در باز شد و منو دادگر وارد شديم
به محض ورود چند نفرو ديدم كه رو صندلي نشستن و با ورود ما سرشونو به طرف ما بر گردوندن كمي این طرف تر هم ميز منشي بود كه دختري ريز نقش وبا نمكي پشتش نشسته بود

منشي- سلام اقاي ....
دادگر سريع تو حرف دختره پريد سلام خانوم طاهري دير كه نيومديم
نه
دادگر- پرهام مريض داره
منشي- بله الان مريض دارن بعد از اينكه مريض امدبيرون شما مي تونيد بريد تو
دادگر- ممنون
و دختر با يه لبخند گفت بفرمايد بشينيد
منو و دادگر نشستيم دوباره عينكو از چشام برداشتم و تو دستم نگهش داشتم چون بقيه يه جوري نگام مي كردن كه خجالت كشيدم
انقدر محو مطب شده بودم كه اصلا يادم رفته بود بپرسم براي چي امديم اينجا
رومو كردم طرف دادگر ....هي صبر كن ببينم
دادگر - ببين خوشت مياد كسي بهت بگه هي
- خوب نه
دادگر - پس چرا به من مي گي هي
-ببخشيد از دهنم پريد
دادگر - مهم نيست حرفتو بزن
-براي چي امديم اينجا
دادگر - براي چشماي تو
- چرا؟
دادگر - چون دكتر چشماتو معاينه كنه
يه لحظه ازش بدم امد و از جام بلند شدم و به طرف در خروجي رفتم
بلند شدو دنبالم امد
دادگر - كجا؟صبر كن ببينم باز كه قاطي كردي دختر
-قاطي نكنم اينكارات چه معني مي ده
دادگر - چي شد مگه
- ببين من چند ساله به هر جون كندني هست دارم زندگيمو مي چرخونم ولي معني اينكارتو نمي فهمم
- من صدقه بگير و بد بخت بيچاره نيستم كه تو بخواي از این محبتا در حقم بكني
دادگر - صدقه چيه دختر خوب...این در عوض كمكيه كه به من كردي
-چه كمكي ؟
دادگر - تو نبودي كه من نمي تونستم اون اطلاعاتو به دست بيارم
تو حتي بهم نمي گي كي هستي و قصدت از این كارا چيه؟
دادگر - يواشتر بذار دكتر چشاتو ببينه بعد از اون باهم صحبت مي كنيم قول مي دم
نه من بازيچه شما نيستم
دادگر- بازيچه چيه دباغ ... گفتم بهت مي گم ولي الا ن نه
- پس منم حرفي با شما ندارم
دوباره به سمت در خروجي رفتم
دادگر- باشه باشه مي گم ولي بذار اول بريم پيش دكتر بعد قول مي دم همه چي رو بگم باشه ... قول مي دم
بهش خيره شدم كه با عجز بهم خيره شده بود
- قول
دادگر- اره قول قول
دوتايي برگشتيم و نشستيم سر جامون چشمم خورد به منشي كه با يه حالتي بهم نگاه مي كرد
حتما با خودش مي پرسه این گربه ديگه كيه كه با دادگر امده
به در و ديوار مطب نگاه مي كردم كه خانوم طاهري با دوتا ليوان شربت جلومون ظاهر شد و سيني رو طرف دادگر گرفت
دادگر سرشو بالا اورد
منشي- بفرمايد هوا گرمه مي چسبه
دادگر- ممنون زحمت كشيديد ولي من ميل ندارم
دختره كه حالش گرفته بود به زور خندشو رو صورتش نگه داشت
دادگر- حالا كه براتون اوردم برداريد گرم ميشه
دادگر با نارضايتي ليوانو برداشت وبعد در حالي كه با دادگر حرف مي زد سيني رو طرف من گرفت
انگار طرفش يه بچه باشم كه ارزش يه نگاه كردن هم نداره
چون خيلي تشنه ام بود ليوانو برداشتم
- ببخشيد خانوم اينجا هميشه از مريضا پذيرايي مي كنن؟
به طرفم برگشت و من ادامه دادم
- خوب چرا شما مگه اينجا ابدار چي نداره
خانوم طاهري همچين با غضب بهم نگاه كرد كه يه لحظه فكر كردم كه شايد من باباشو كشتم كه داره اينطوري نگام مي كنه
دادگر خندشو قورت داد
خانوم طاهري با عصبانيت رفت تو اشپزخونه و بعد از چند دقيقه ای دوباره برگشت و پشت ميزش نشست
- این چرا يهو هار شد
دادگر- این چه حرفي بود كه تو زدي
- اخه نديده بودم تو مطب از بيمارا پذيرايي كنن برام سوال بود نبايد مي پرسيدم
دادگر خودشو با روزنامه سرگرم كرد
دوباره نگاهي به منشي انداختم
رنگ موهاش چقدر نازه... باز م كمي بلند حرفمو زده بودم كه دادگر شنيد
دادگراروم دم گوشم گفت:رنگ موهاي خودش نيست اصلانم قشنگ نيست
-ببين انقدر حاليم ميشه كه رنگ كرده گفتم رنگش نازه
دادگر - باشه منم گفتم رنگش خيلي زشته

دادگر- دباغ انقدر خيره بهش نكن
به بقيه مريضا نگاه كردم كسي حواسش به ما نبود انگار از نگاه كردن به يه گربه با عينكش سير شده بودن
انگشتمو گذاشتم رو دماغم و نوكشو كشيدم بالا
- به نظرت منم دماغم مثل این منشيه عمل كنم خوشگل ميشه
باخنده گفت دباغ زشته نكن داره مي بينه
- خوب اونكه از خداشه اينطرفو ببينه
دادگر- دباغ
- راست مي گم تازه اگه تو يه نگاشم كني كلي ذوق مي كنه
ديگه جوابمو ندادم و مشغول خوندن روزنامه شد تا اينكه نوبتمون شد
به محض ورود به اتاق دكتر
پرهام -- به به جناب سروان از این ورا........ وقتي خانوم طاهري گفت وقت گرفتي حسابي تعجب كردم
چشام چهارتا شد ............سروان؟
زودي بهش نگاه كردم
ديدم كه داره زير زبوني حرف مي زنه و قرمز كرده
كنارم وايستاده بود كه اروم گفت ای لال بشي پرهام حالا وقت حرف زدن بود
بعد بهم نگاه كرد
دادگر- برو بشين معاينه ات كنه رفتم بيرون همه چيزو بهت مي گم
رفتم ورو صندلي راحتي نشستم و دكتر شروع كرد به معاينه
بعد از كمي معاينه گفت روي يه صندلي ديگه بشينم و بدون عينك جهت علامتا رو از روي تابلوي ديد اسنلن تشخيص بدم
بدون عينك هيچ كدومشو نتونستم تشخيص بدم
پرهام- شماره عينكت چنده
-نمي دونم خيلي وقته عوضش نكردم
پرهام - بده ببينم
پرهام - اوه چه دربوداغونه....چشات خيلي ضعيفه چرا انقدر دير امدي
به دادگر خيره شدم
دادگر - پرهام جان شما معاينه اتو بكن چرا انقدر مي پرسي
راستي مي تونه عمل ليزيك كنه
پرهام - اره كه مي تونه ولي فعلا بذار خوب معاينه كنم ببينم امادگي جراحي ليزيكو داره
در حين معاينه ازم پرسيد
چند سالته؟
22 سال
حامله كه نيستي؟
با این حرفش سرخ شدم
نه
قبلا كه چشمت عفونت نداشته يا اب مرواريد
نه
دادگر- چي شد پرهام سوالاي ثبت احواليتو پرسيدي
شهاب جان بايد بپرسم كه اگه بخوابم جراحي ليزيك كنم مشكلي پيش نياد
خوب مي تونه؟
صبر كن با توپوگرافر هم قرينه چشمشو ببينم تا قطعي جوابتو بدم
انقدر از دست دادگر ناراحت بودم كه متوجه كارايي كه دكتر رو چشمام مي كرد نمي شدم ديگه حتي مثل سابق دوست نداشتم نگاش كنم
شهاب ... شهاب چه اسمي بيشتر از وحيد بهش مياد
چقدر من احمقم.... اينم فهميده من يه احمقم ... چقدر راحت منو به بازي گرفت ..اوه خداي من .................من يه احمق .به تمام معنام
دلم مي خواست گريه كنم فكر مي كردم بعد از مدتها كسي پيدا شده كه باهام خوب باشه ولي اشتباه فكر مي كردم ..........قسمت من هميشه تنهايي و بي كسي بوده .... اون از من سوء استفاده كرد .
دلم مي خواد ازش متنفر باشم ولي پس چرا هر چي تلاش مي كنم ازش متنفر باشم نميشه
بغض كرده بودم
خيلي خري دختر......... انقدر زشت و بي خاصيت هستي كه به ريختاشم بهت نزديك نمي شن چه برسه به شهاب
اون كه براي خودش كسيه تو به چه دردش مي خوري جز بي ابرويي چيز ديگه ای هم براش داري
اولين باري بود كه احساس دلتنگي شديد كردم مني كه يه قطره اشك به زور از مي چكيد هر آن امادگي گريه كردنو داشتم
پرهام- شهاب جان مشكلي نداره مي تونه ليزيك كنه
دادگر- خوب براي كي مي تونه بياد
پرهام- به خانوم طاهري مي گم تو این هفته يه وقت براتون بذاره سه شنبه خوبه
دادگر- اره خوبه ... بعد از اون ديگه نيازي به عينك كه نداره
پرههام- انشالله كه نه
نمي دونستم خوشحال باشم يا ناراحت
خوشحال از اينكه از دست عينك راحت ميشم يا ناراحت كه ديگه كسي رو ندارم
خودمو نمي تونستم گول بزنم مدتي بود كه هر روز به اميد ديدن شهاب شبا خواب نداشتم و تا صبح لحظه شماري مي كردم كه صبح بشه
هر وقت ياد اون بغل گرم مي يوفتادم تمام وجودمو لذت شيريني مي گرفت دلم مي خواست ساعتها به اون لحظه فكر كنم حتي اگه چند ساعت طول بكشه

پرهام - خوب يه چندتا قطره هم هست براش مي نويسم
دادگر- دو تا چشمشو همون روز ليزيك مي كني يا بايد جدا جدا این كارو كنه
پرهام - نه اگه خودش مشكلي نداشته باشه دوتاشو يه جا ليزيك مي كنم كلا بياد و بره يه ساعتم طول نمي كشه
كارش كه تموشد برام نسخه نوشت و به شهاب داد
به جناب احمدي بزرگ هم سلام برسون ...... بيشتر از اینام بهمون سر بزن جناب سروان
دادگر- باشه تو هم كمتر فك بزن
با قدماي سست دنبالش راه افتادم همش بغضمو قورت مي دادم
منتظر يه تلنگر كوچيك بودم كه گريه كنم
سوار ماشين كه شديم خواست حرفي بزنه ولي وقتي سكوت منو ديد ترجيح داد فعلا چيزي نگه
ماشينو كه روشن كرد ضبط رو هم روشن كرد
فضاي داخل ماشين برام غير قابل تحمل بود
اهنگ ملايم و غمگيني گذاشته بود معني جمله ها و كلمه ها ي تو شعرو تو اون لحظه ها نمي فهميدم ولي خوب با دل من مي خوند

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 97
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 181
  • باردید دیروز : 7
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 216
  • بازدید ماه : 431
  • بازدید سال : 931
  • بازدید کلی : 43,381
  • کدهای اختصاصی
    پاپ اپ دانلود برنامه گوشی دانلود فیلم و سریال جدید