loading...
رمانی ها 98
علی غلامی بازدید : 169 جمعه 26 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

نام رمان : تو با منی

خدايا به اميد تو ..نه به اميد خلق روزگار
************************

-نه این امكان نداره ...امكان نداره
فريبا- حالا چرا انقدر راه مي ري بتمرك سرجات اونا كار خودشونو كردن عزيزم

يه لحظه سر جام وايستادم و به چشماي خمارش نگاه كردم.... يعني كسي عاشق چشاي بي ريختش ميشه .... اوه خدا ي من
دوباره به راه رفتنم تو طول اتاق ادامه ميدم....................



 

علی غلامی بازدید : 142 جمعه 26 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

- فريبا با اينكه مي ترسم ولي این سفر برام مهمه
فريبا- باشه فقط يادت باشه من بهت گفتم.... از اينجا به بعدش هر چي بشه پاي خودته ...مي توني؟
-اميدوارم كه بتونم..
فريبا- ناصري هم ادم بدي نيست .....سعي كنيد با هم كنار بياد مثل دوتا دوست
ناصري- بيايد نوبت ماست ...
با دستاي لرزون و پاهاي شل به طرف اتاق عقد رفتم...............................................



 

علی غلامی بازدید : 149 جمعه 26 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

حول هوش ساعت 9 امد ....
بي حال و خسته و رنگ و رو پريده .....دور دستش يه پارچه خوني بود ...از جام بلند شدم ....خواستم برم طرفش ولي يه چيز مانع شد ....حسن اقا ابدارچي شركتو ديدم كه با يه ليوان اب قند به طرف اتاق عماد رفت ...
دو سه تا از همكارا هم كه باهاش هم اتاقي بودن دورش وايستاده بودن ....تحملم داشت از بين مي رفت ..فريبا هم رفت تو اتاق پيش بقيه ....سعي مي كردم ببينم چي شده ولي چيزي معلوم نبود ..............................

علی غلامی بازدید : 96 جمعه 26 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

قبل از اينكه درو ببنده رفتم تو دستشويي .....و به بهانه شستن صورت خودمو از ديدش پنهون كردم ....
- كي بود ..؟
عماد- يكي از بچه ها بود گفت كنار دريان ......امده بود به ما هم بگه بريم پيششون...مياي ؟
- نه حوصلشو ندارم....
از لايه در نگاش كردم.... رو تخت نشسته بود و موهاي سرشو با حوله خشك مي كرد...
عماد- بيا بريم زودي بر مي گرديم ............................

علی غلامی بازدید : 145 جمعه 26 اردیبهشت 1393 نظرات (0)
رمان تو با منی قسمت پنجم (آخر)
 

امروز قراره بيان ......از روز دادگاه به بعد عماد و نديدم ...
صداي در كه امدم....... نمي دونم چرا هول كردم و دويدم به سمت اتاقم
احمد- چرا انقدر هولي دختر ؟...
.-خوب الان بايد چيكار كنم ..؟
احمد-..بيا برو اشپزخونه
دويدم سمت اشپزخونه
احمد- نه برو اتاقت
-چي
احمد- اتاقت
دوباره به طر ف پله ها دويدم .....................

 

تعداد صفحات : 11

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 97
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 10
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 19
  • بازدید ماه : 16
  • بازدید سال : 516
  • بازدید کلی : 42,966
  • کدهای اختصاصی
    پاپ اپ دانلود برنامه گوشی دانلود فیلم و سریال جدید